کد مطلب:129896 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:159

گفت و گوی امام سجاد با یزید
پس از واقعه ی دردناك طف، جنگ روانی به اوج رسید؛ و از جنگ در سایه ی شمشیرها چیزی كم نداشت. یزید می خواهد كه خود را در همه ی زمینه ها پیروز وانمود كند و كار را تمام شده ببیند تا بدین وسیله همه چیز به نفع او پایان یافته باشد. او نیك می داند كه جز با پیروزی در جنگ روانی به این مقصود نایل نمی شود؛ و در همین جا، با برتری یكی از كفه ها، معادله به هم می خورد. جبهه حق را می بینیم كه در مسیر رهبرش حركت می كند و در راستای تحقق اهداف خود گام برمی دارد. امام زین العابدین (ع) در این زمینه مهم ترین نقش را برعهده دارد، چرا كه پس از پدرش حجت خدا روی زمین است. از این رو می بینیم
كه زنیب كبری (س) همه جا پشت سر او می ایستد. از جمله نقل شده است كه یزید به زینب (س) گفت: با من سخن بگو! فرمود: سخنگو او - یعنی امام زین العابدین (ع) - است. [1] .

آری، عمه اش، زینب كبری، نیز پس از او نقش اساسی دارد كه ذكر خواهیم كرد. امام سجاد (ع) با مشكلات چندی روبرو بود كه باید با آنها چیره شود:

1. طاغوتی به نام یزید، زیر پوشش خلافت اسلامی؛ ناچار باید در حضور همگان رسوا و پرده از پستی واقعی او برداشته می شد و نزد دوستان و دوستدارانش خرد می گردید.

2. حكومتی خونین زیر پوشش دینی؛ یزید به آیه های قرآن استشهاد می كند و امام ناگزیر باید با آن مقابله كند و در پاسخ به آیه های قرآن تمسك بجوید و با تفسیر واقعی آن را بیان كند.

3. تبلیغاتی گمراه كننده و جامعه ی مسموم؛ حسین (ع) را خارجی معرفی كرده بود! و بر امام بود كه همه ی اینها با استواری رویارو شود و پدرش، خودش و اهل بیتش را بشناساند؛ كه فرزندان رسول خدا (ص) هستند، و این كار بارها انجام شد.

همه ی این موارد نیاز به موضع گیری قهرمانانه، شجاعتی علوی و استواری فاطمی داشت؛ كه در امام زین العابدین (ع) و زینب كبری (س) نمایان بود.

به جای خودش معلوم خواهد شد كه چه كسی پیروز شد؟!

ابن سعد گوید: سپس بار و بنه ی باقیمانده ی خاندان حسین (ع) را نزد یزید بن معاویه آوردند. آنان را در حالی كه با ریسمان بسته شده بودند بر وی وارد كردند. چون در مقابلش ایستادند، علی بن الحسین (ع) به او فرمود: ای یزید تو را به خدا سوگند، درباره ی رسول خدا (ص)، اگر ما را چنین بسته به ریسمان می دید، چه گمان داری؟ آیا دلش بر ما نمی سوخت؟ پس یزید فرمان داد ریسمان را قطع كردند و آثار شكست در وی پدیدار شد. [2] .


به این ترتیب امام (ع) در نخستین برخورد با آن سركش موفق شد كه او را خلع سلاح كند. امام (ع) نه تنها از نظر روحی او را خرد كرد، بلكه آن طوری كه ابن سعد و سبط ابن جوزی - در مرآة - تصریح كرده اند، آثار شكست در چهره اش پدیدار شد.

سبط ابن جوزی گوید: علی بن الحسین (ع) و زنان با ریسمان بسته شده بودند. پس علی بن الحسین (ع) به او فرمود: «ای یزید، چه گمان می بری به رسول خدا (ص)، اگر كه ما را برهنه بر شتران بی جهاز، بسته می دید؟» پس هیچ یك از مردم باقی نماند مگر اینكه گریست. [3] .

این روایت تصریح دارد به اینكه اوضاع مجلس با این سخنان دگرگون شد.

ابن نما گوید: پس علی بن الحسین (ع) گفت: و من كه به غل و زنجیر بسته بودم گفتم: آیا اجازه می دهی سخن بگویم؟ گفت: بگو ولی هذیان مگو! گفتم: من در موضعی قرار دارم كه هذیان نتوانم گفت. آیه به گمان تو اگر رسول خدا (ص) مرا در غل ببیند چه خواهد كرد؟ پس به اطرافیانش گفت: او را باز كنید. [4] .

ابن اعثم گوید: سپس آنان - اسیران اهل بیت (ع) - را آوردند تا بر یزید وارد كردند. در آن روز بزرگان اهل شام نزدش بودند. هنگامی كه به علی بن الحسین (ع) نگریست گفت: ای جوان، كیستی؟ گفت: من علی بن الحسین (ع) هستم. گفت: ای علی، پدرت حسین (ع)، با من قطع رحم كرد، حقم را نشناخت و با حكومت من به منازعه پرداخت؛ پس خداوند با او كرد آنچه را كه دیده ای. آن گاه علی بن الحسین (ع) فرمود: «ما أصاب من مصیبة فی الأرض و لا فی أنفسكم الا فی كتاب من قبل أن نبرأها ان ذلك علی الله یسیر» [5] (هیچ مصیبتی


نه در زمین و نه در نفسهای شما (به شما) نرسد، مگر آنكه پیش از آنكه آن را پدید آوریم، در كتابی است. این (كار) بر خدا آسان است).

یزید به پسرش، خالد، گفت: پسرم، جوابش را بده، خالد نفهمید كه چه باید بگوید، پس یزید گفت: به او بگو: «ما أصابكم من مصیبة فبما كسبت أیدیكم و یعفو عن كثیر [6] » [7] (و هرگونه مصیبتی بر شما برسد، به سبب دستاورد خود شماست، و (خدا) از بسیاری در می گذرد).

از این روایت استفاده می شود كه یزید به آیه شریفه استشهاد می كند، بدون آنكه امام (ع) به او پاسخ دهد. در اینجا باید به روشنی تأمل ورزید، چگونه این سركش در این مقام - به قصد مغالطه - به آیه شریفه استناد می كند و امام (ع) با این كه توان جواب دارد، اما جواب نمی دهد! از این رو می بینیم كه نقل مخدوش شده است.

برخی مورخان چیزی درباره پاسخ یزید به كلام امام (ع) ننوشته اند؛ مانند آنچه ابن جوزی در المنتظم [8] آورده، و این بهتر است.

چه خوب گفته است ابوالفرج اصفهانی در این مقام: سپس یزید - لعنه الله - علی بن الحسین (ع) را فراخواند و گفت: نامت چیست؟ گفت علی بن الحسین (ع). گفت: مگر خداوند علی بن الحسین (ع) را نكشت؟ گفت: من برادری بزرگ تر از خود داشتم كه نامش علی بود و شما او را كشتید! گفت: بلكه خداوند او را كشت. امام سجاد (ع) فرمود: «الله یتوفی الأنفس حین موتها» [9] (خداوند روح مردم را هنگام مرگشان به تمامی باز می ستاند). یزید گفت: «و ما أصابكم من مصیبة فبما كسبت أیدیكم». [10] علی بن الحسین (ع) در پاسخ فرمود: «ما أصاب من مصیبة فی الأرض و لا فی أنفسكم الا فی كتاب من قبل ان نبرأها ان ذلك علی الله یسیر لكیلا تأسوا علی ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم و الله لا یحب كل مختال فخور». [11] .


(هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در نفسهای شما (به شما) نرسد، مگر آنكه پیش از آنكه آن را پدید آوریم، در كتابی است. این (كار) بر خدا آسان است. تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید. و به سبب آنچه به شما داده است شادمانی نكنید؛ و خداوند هیچ خودپسند فخرفروشی را دوست ندارد.) گوید: مردی از شامیان از جا جهید و گفت: بگذارید او را بكشم، و زینب (س) خود را بر روی او انداخت. [12] .

پس روشن شد كه مطابق نقل ابوالفرج اصفهانی، و مواردی كه امام به آن استناد می كند، كلام با پاسخ امام زین العابدین (ع) به پایان می رسد و كامل می شود، و مطلوب و برگزیده ما همین نقل است.

دلیلش هم این است كه علی بن ابراهیم قمی نقل می كند كه امام صادق (ع) فرمود: هنگامی كه سر حسین (ع) را نزد یزید آوردند و علی بن الحسین (ع) و دختران امیرالمؤمنین (ع) بر وی وارد شدند در حالی كه علی بن الحسین (ع) به غل و زنجیر بسته بود، یزید گفت: ای علی بن الحسین (ع)، خدای را سپاس كه پدرت را كشت. علی بن الحسین (ع) فرمود: خداوند قاتل پدرم را لعنت كند. یزید به خشم آمد و فرمان داد او را گردن بزنند. پس علی بن الحسین گفت: اگر مرا بكشی چه كسی دختران رسول خدا (ص) را به خانه باز می گرداند؟ آنان جز من محرمی ندارند. گفت: تو آنها را به خانه ایشان باز می گردانی! آن گاه سوهانی خواست و غل و زنجیر و جامعه از گردن و پایش گشود؛ و گفت: ای علی بن الحسین، آیا می دانی قصد من از این كار چیست؟ گفت: بلی، می خواهی منت كسی جز تو بر من نباشد. یزید گفت: آری به خدا سوگند همین را می خواستم. سپس گفت: ای علی بن الحسین «ما أصابكم من مصیبة فبما كسبت أیدیكم» [13] علی بن الحسین (ع) فرمود: هرگز، این آیه درباره ی ما نازل نشده است. درباره ما این آیه نازل شده است: (ما أصاب من مصیبة فی الأرض... و لا تفرحوا بما آتاكم) [14] این ما هستیم كه بر آنچه از دست داده ایم تأسف نمی خوریم و برای هر آنچه به دست آورده ایم نیز شادی نمی كنیم. [15] .


آری، ابن صباغ مالكی پس از ذكر استشهاد یزید به آیه ی «ما أصابكم من مصیبة فبما كسبت أیدیكم»، سخنی را از امام زین العابدین (ع) نقل می كند كه به منزله ی تفسیر این آیه است. گوید: علی بن الحسین (ع) فرمود: «این در حق ستمگر است نه در حق ستمدیده» [16] بنابر این امام (ع) استناد یزید را از اصل ویران می كند، و ناآشنایی او به فهم آیه های قرآنی را روشن می گرداند.

گویند: سپس فرمان داد زنان و كودكان را آوردند و در حضورش نشاندند. پس صورت ناخوشایندی دید و گفت: خداوند پسر مرجانه را زشت گرداند، چنانچه میان او و شما خویشاوندی و رحم می بود با شما این گونه رفتار نمی كرد و شما را اینگونه نمی فرستاد. [17] .

این نیز جای دیگری بود كه آثار شكست در چهره ی یزید آشكار شد و چنین سخنان بی پایه ای را بر زبان آورد. قصد وی این بود كه از زیر بار مسؤولیت شانه خالی كند و آن را به گردن فاسقی مثل خودش یعنی ابن زیاد بیندازد.

دو یادآوری

برخی مورخان، وقع گفت و گو میان یزید و امام زین العابدین (ع) و استناد به آن آیه های شریفه را در مواضع زیر یاد كرده اند:

1. ابن قتیبه گوید: نوشته اند كه ابومعشر گفت: محمد بن حسین بن علی [18] برایم حدیث كرد و گفت: ما كه دوازده پسر بسته به زنجیر بودیم و پیراهن به تن داشتیم بر یزید وارد شدیم. یزید گفت: آیا وعده های بندگان عراق را باور كردید؟ من از آمدن ابا عبدالله هنگام آمدنش و از كشتن وی هنگام كشته شدنش خبر نداشتم. پس علی بن الحسین (ع) فرمود: «ما أصاب من مصیبة فی الأرض و لا فی أنفسكم الا فی كتاب من قبل أن نبرأها ان ذلك علی الله یسیر لكیلا تأسوا علی ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم و الله لا یحب كل مختال فخور» [19] .


پس یزید به خشم آمد و شروع به بازی با ریش خود كرد و گفت: «و ما أصابكم من مصیبة فبما كسبت أیدیكم و یعفو عن كثیر». [20] ای اهل شام درباره ی اینان چه نظر دارید؟ پس یكی از شامیان گفت: «از سگ بد توله می گیرید...» [21] بنابراین طبق نقل ابن قتیبه به امام (ع) اجازه ی پاسخ داده نشد.

2. ابن عبد ربه از علی بن عبدالعزیز از محمد بن ضحاك بن عثمان خرامی از پدرش نقل می كند كه گفت:... پس عبیدالله او (حسین (ع)) را كشت و سر و بار و بنه اش را برای یزید فرستاد. چون سر را پیش او نهادند به سخن حصین بن حمام مری تمثل جست و گفت:

سرهای مردانی را می شكافند كه برای ما عزیز بودند؛ و آنان نافرمانبردارتر و ستمگرترند.

علی بن الحسین (ع) - كه در میان اسیران بود - به او گفت: بهتر است به جای شعر، كتاب خدا را بخوانی. خداوند می فرماید: «ما أصاب من مصیبة فی الأرض و لا فی أنفسكم من قبل أن نبرأها ان ذلك علی الله یسیر لكیلا تأسوا علی ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم و الله لا یحب كل مختال فخور». [22] یزید به خشم آمد و شروع به بازی با ریشش كرد و سپس گفت: شایسته تو و پدرت چیز دیگری از كتاب خداست. خداوند می فرماید: «و ما أصابكم من مصیبة فبما كسبت أیدیكم و یعفو عن كثیر» [23] ای اهل شام درباره ی اینان چه نظری دارید؟...» [24] .

مطابق این خبر - نیز - یزید به امام اجازه ی پاسخ گفتن نداد. [25] .


حافظ طبرانی به نقل از لیث گوید: حسین بن علی - رضی الله عنهما - از اینكه به اسارت آنان در آید [26] سرباز زد. پس با او جنگیدند و او را كشتند و فرزندانش را و اصحابش را كه با وی پیكار می كردند در جایی به نام طف به قتل رساندند؛ و علی بن الحسین (ع) و فاطمه و سكینه دختران حسین (ع) را نزد عبیدالله زیاد بردند. علی [بن الحسین (ع)] در آن روز جوانی تازه بالغ بود. او آنان را نزد یزید بن معاویه فرستاد و او فرمان داد تا سكینه پشت تخت او بایستد تا سر پدر و خویشاوندانش را نبیند. علی بن الحسین - رضی الله عنهما - به زنجیر بسته بود. یزید سر حسین (ع) را گذاشت و بر دندانهایش زد و گفت:

سرهای مردانی را می شكافتیم كه برای ما دوستند؛ در حالی كه آنان نافرمانبردارتر و ستمگرترند.

آن گاه علی بن الحسین (ع) گفت: «ما أصاب من مصیبة فی الأرض و لا فی أنفسكم الا فی كتاب من قبل أن نبرأها ان ذلك علی الله یسیر». [27] .

پس بر یزید گران آمد كه به بیت شعری مثل بزند و علی بن الحسین (ع) آیه ای از كتاب خدا را تلاوت كند. پس گفت: بلكه «بما كسبت أیدیكم و یعفو عن كثیر». [28] .

علی بن الحسین (ع) گفت: به خدا سوگند، اگر رسول خدا (ص) ما را می دید، دوست داشت كه ما را از زنجیر آزاد كند. یزید گفت: راست گفتی؛ و زنجیر از آنان برداشتند. فرمود: اگر در حضور رسول خدا (ص) ایستاده بودیم، دوست داشت كه ما را نزدیك گرداند. گفت: راست گفتی؛ و آنان را نزدیك آوردند.

فاطمه و سكینه می كوشیدند تا سر پدرشان را ببینند و یزید در مجلس خود كوشش داشت كه سر پدرشان را از آنها بپوشاند.... [29] .


تأملی كه یادآور شدیم در این نقل جاری می گردد. به فرض درستی این نقل، گفت و گوی میان امام و یزید را باید بر این حمل كرد كه امام می خواست یزید را خلع سلاح كند، به این صورت كه از خودش و اهل بیتش تعریف كند كه اینان فرزندان رسول خدا (ص) هستند و آنچه به نام خلافت اسلامی انجام می شود، برخلاف سنت رسول خدا (ص) است؛ و امام (ع) در این كار موفق شد.

ابن اعثم و خوارزمی گویند: - عبارت از اولی است - علی بن الحسین (ع) پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و چنین آغاز به سخن نمود:

طمع مدارید كه شما خوارمان كنید و ما شما را بزرگ بداریم و در حالی كه شما آزارمان می دهید، دست از آزارتان برداریم. خداوند می داند كه ما شما را دوست نمی داریم؛ و اگر شما ما را دوست نداشته باشید نكوهشتان نمی كنیم.

یزید گفت: راست گفتی ای جوان! ولی پدر و جد تو قصد امیر شدن داشتند، اما خدای را سپاس كه آن دو را خوار كرد و خونشان را ریخت.

علی بن الحسین (ع) به او فرمود: ای پسر معاویه و هند و صخر، پیش از آنكه تو به دنیا بیایی امارت در میان پدران و نیاكانم بوده است. در جنگ بدر و احد، پرچم رسول خدا (ص) به دست جدم علی بن ابی طالب (ع) بود. در حالی كه پدر و جد تو پرچمهای كفر را به دست داشتند.

آن گاه علی بن الحسین (ع) فرمود:

آن گاه كه پیامبر خدا (ص) از شما بپرسد: شما كه آخرین امت بودید، با خاندان و اهل بیتم پس از من چگونه رفتار كردید؟ شماری را به اسارت بردید و شماری دیگر را در خون غلتان كردید. آیا این بود مزد خیرخواهی من كه پس از من با فرزندانم این گونه رفتار كردید!

سپس فرمود: وای بر تو ای یزید. اگر تو می دانستی كه چه كرده ای و نسبت به پدرم، اهل بیتم، برادرم و عموهایم چه جنایتی مرتكب شده ای، به كوهها می گریختی و بر ریگها می نشستی و از اینكه سر حسین (ع)، پسر فاطمه (س) و علی (ع)، بر دروازه ی شهر نصب است،


فریاد آه و واویلا سر می دادی. او امانت رسول خدا (ص) در میان شما است. پس مژده باد تو را كه فردای قیامت، آن گاه كه مردم برای روزی كه در آن شكی نیست گرد آیند، خوار و پشیمان خواهی بود. [30] .

چند نكته قابل تأمل در روایت ابن اعثم به چشم می خورد:

1. موضع محكم و استوار امام در این مقام.

2. امام (ع) مسؤولیت قتل حسین (ع) - و ماجراهای واقعه ی طف و پس از آن - را به گردن یزید افكند و عمق آن فاجعه ی بزرگ را به او گوشزد كرد و او را از آتش جهنم ترساند.

3. جایگاه جبهه یزید روشن شد و به او فهمانده شد كه او و پدر و جدش بر خط باطل هستند؛ و در مقابل، امام و پدر و جدش بر روش حق هستند و قیام حسینی استمرار همان رویارویی و مقابله است.

4. نیز مطابق این خبر، یزید خود را رسوا می كند. پیش از این دیدیم كه او تلاش داشت از مسؤولیت قتل امام حسین (ع) شانه خالی كند، و به دروغ ادعا می كرد كه از قتل حسین (ع) باخبر نبوده و به این رضایت نداشته است. در حالی كه - در این خبر - می بینیم پرده از ضمیر خویش برمی دارد و با صراحت برای قتل سیدالشهدا (ع) شادمانی می كند و خداوند را به این خاطر سپاس می گوید!


[1] المناقب، ج 4، ص 173.

[2] الطبقات الكبري (ترجمه الامام الحسين (ع))، 83؛ الرد علي المتعصب العنيد، ص 49؛ تذكرة الخواص، ص 262؛ عبرات المصطفين، ج 2، ص 288 (به نقل از مرآة الزمان، ص 100)؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 86؛ تاريخ دمشق، ج 19، ص 493؛ مثيرالاحزان، ص 98؛ الملهوف، ص 213؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 294؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 384) در اين كتاب آمده است: «... نخستين كسي كه نزد يزيد آمد شمر بود كه علي بن الحسين (ع) را كه دستش به گردنش بسته بود... به نزد وي آورد».

[3] تذكرة الخواص، ص 262.

[4] مثيرالاحزان، ص 99. اگر آن گوينده در روز وفات پيامبر (ص) جرأت نمي كرد و نمي گفت كه پيامبر هذيان مي گويد، يا اينكه درد بر او چيره شده است - العياذ بالله - اين ناپاك نمي توانست درباره ي فرزندانش چنين سخناني را بر زبان بياورد.

[5] حديد (57)، آيه 22.

[6] شوري (42) آيه 30.

[7] الفتوح، ج 2، ص 184؛ نيز ر. ك: انساب الاشراف 7 ج 3، ص 419؛ الطبقات الكبري، ص 83؛ تاريخ الطبري، ج 4، ص 352؛ الكامل، ج 4، ص 86؛ الارشاد، ج 2، ص 120؛ اعلام الوري، ص 249؛ مقتل خوارزمي، ج 2، ص 63؛ الرد علي المتعصب العنيد، ص 49؛ عبرات المصطفين، ج 2، ص 288.

[8] المنتظم، ج 5، ص 343.

[9] زمر (39)، آيه 42.

[10] شوري (42)، آيه 30.

[11] حديد (57)، آيه 23 - 22.

[12] مقاتل الطالبين، ص 120.

[13] شوري (42)، آيه 30.

[14] حديد (57)، آيه 2322.

[15] تفسير قمي، ج 2، ص 352؛ بحارالانوار، ج 45، ص 168، ح 14.

[16] الفصول المهمة، ص 195.

[17] ر. ك: تاريخ الطبراني، ج 4، ص 352؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 196؛ اعلام الوري، ص 249.

[18] گويا در اين جا كلمه ي علي افتاده است و درست آن محمد بن علي بن الحسين بن علي مي باشد و بر امام باقر (ع)، كه در مجلس يزيد حضور داشت، تطبيق مي كند.

[19] هيچ مصيبتي (ناخواسته) در زمين و نه در وجود شما روي نمي دهد مگر اينكه همه ي آنها قبل از آنكه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است؛ و اين امر براي خدا آسان است. تا بر آنچه از دستتان مي رود اندوهگين نباشيد و بدانچه به دستتان مي آيد شادماني نكنيد؛ و خداوند هيچ متكبر خود ستاينده اي را دوست ندارد. (حديد (57)، آيه 23 - 22).

[20] اگر شما را مصيبتي رسد، به خاطر كارهايي است كه مي كنيد؛ و خدا بسياري از گناهان را عفو مي كند (شوري (42)، آيه 30).

[21] الامامة و السياسة، ج 2، ص 8. ر. ك: العقد الفريد، ج 5، ص 131؛ شرح الاخبار، ج 3، ص 268، ح 1172؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 272؛ تاريخ طبري، ج 4، ص 355.

[22] حديد (57) آيه 23 - 22.

[23] شوري (42)، آيه 30.

[24] العقد الفريد، ج 5، ص 131.

[25] ر. ك تذكرة الخواص، ص262؛ كفاية الطالب، ص 432؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 217.

[26] در مأخذ «يستأنس انس بگيرد» آمده است: كه تصحيف مي باشد و درست آن چيزي است كه ما ثبت كرده ايم. ان يستأسر به اسارت افتد. ر. ك. تاريخ الاسلام، ذهبي، ص 18؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 319؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 19، ص 493؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 195.

[27] حديد (57)، آيه 23 - 22.

[28] شوري (42)، آيه 30.

[29] المعجم الكبير، ج 3، ص 109، ح 2806؛ تاريخ مدينة دمشق - شرح حال فاطمه بنت الحسين، ج 19، ص 493؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 319؛ تاريخ الاسلام، ص 18؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 195.

[30] الفتوح، ج 2، ص 184؛ نيز ر. ك. مقتل خوارزمي، ج 2، ص 62؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 286؛ بحارالانوار، ج 45، ص 135 (با اندكي اختلاف).